جدول جو
جدول جو

معنی چاه مضراب - جستجوی لغت در جدول جو

چاه مضراب(مِ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 40 هزارگزی خاور دستگرد واقع شده. جلگه و گرمسیر است و جمعیتی ندارد و مالدارها از آن استفاده میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارمضراب
تصویر چهارمضراب
نوعی آهنگ موسیقی و نواختن ساز
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ مِ)
اصطلاح موسیقی است واین اصطلاح شاید از چهار سیم تار قدیم گرفته شده باشد. و آن ضربی است از آهنگهای ضربی در موسیقی ایرانی و مقید است به اوزان دو ضرب مرکب و بندرت سه ضرب (مرکب یا ساده) و این قطعۀ ضربی در ابتدای آوازها به وسیلۀ آلات موسیقی (آلات موسیقی سیمی) نواخته می شود و در اصل مخصوص تار و سه تار بوده ولی اکنون در پیانو و ویولون هم رایج شده است و سرآغاز یا مبین و نمایندۀ حالات دستگاهی است که نوازنده به دنبال آن خواهد نواخت. چهار مضراب را برای هر یک از دستگاهها و آوازها و بیات ها و احیاناً گوشه ها میتوان ساخت و نواخت
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
اصطلاحی در طرز مضراب زدن بسیم های ساز
لغت نامه دهخدا
(غُ)
چاهی است بر یک روزه از مدینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اصطلاحی در موسیقی، اصطلاحی در نواختن آهنگ موسیقی. نوعی از آهنگ موسیقی که نوازندۀ سازدر دستگاههای مختلف آواز مینوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود. گونه ای از زدن که زننده خواننده رابرای خواندن مهیا سازد. و رجوع به چهارمضراب شود
لغت نامه دهخدا
چار زخمه اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی نوعی از آهنگ موسیقی که نوازنده ساز در دستگاههای مختلف آواز مینوازد تا آوازه خوان برای خواندن مهیا شود گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی نوعی از آهنگ موسیقی که نوازنده ساز در دستگاههای مختلف آواز مینوازد تا آوازه خوان برای خواندن مهیا شود گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است در طرز مضراب زدن بسیمهای ساز از پایین ببالامقابل راست مضراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار مضراب
تصویر چهار مضراب
((~. مِ))
چارمضراب، اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی، نوعی از آهنگ موسیقی که نوازنده ساز در دستگاه های مختلف آواز می نوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود، گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد
فرهنگ فارسی معین